مهدی
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟
عزت الدوله خواهر ناصرالدین شاه را از این سایت دریافت کنید.
عزتالدوله
عزتالدوله
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
ملک نسا خانم
سلطنت قاجار زاده ۱۲۱۲ شمسی
دهکده کهنمو، تبریز، آذربایجان، ایران
درگذشته ۱۲۸۴ شمسی[۱]
تهران
آرامگاه امامزاده احمد، اصفهان
همسران امیرکبیر
میرزا کاظم نظامالملک
انوشیروان خان عینالملک
یحیی خان مشیرالدوله
فرزند(ان) ازامیرکبیر: تاجالملوک و همدم الملوک.
از انوشیروان خان عینالملک: محمداسماعیلخان و عیسیخان
پدر محمدشاه قاجار مادر ملکجهان خانم
دین و مذهب اسلام شیعه
ملک نسا خانم، معروف به عزتالدوله یا ملکزاده خانم، دختر محمدشاه و ملکجهان خانم و همسر امیرکبیر بود.او خواهر ناصرالدینشاه محسوب میشد. به ابتکار ناصرالدینشاه، عزتالدوله به ازدواج امیرکبیر درآمد تا مگر علقه خویشاوندی و محرمیت این رابطه را اصلاح کند. ملکجهان خانم با ازدواج دخترش با یک آشپززاده مخالف بود.
ازدواج با امیرکبیر[ویرایش]
ملکزاده با وجود ناخرسندی مادرش در روز جمعه ۲۷ بهمن ۱۲۲۷ برابر با ۲۲ ربیعالاول از سال ۱۲۶۵ قمری به همسری امیرکبیر درآمد.
این موضوع دانستهاست که امیر خود برای ازدواج با عزتالدوله پیش قدم نشد، بلکه ناصرالدینشاه به رغم مخالفتهای مادرش مهد علیا، عزتالدوله را به عقد امیر درآورد. این موضوع را امیرکبیر در نامهای گلایهآمیز که در آخرین روزهای صدارت خود به ناصرالدینشاه نوشتهاست، مورد اشاره قرار میدهد. موضوع نامه، فرستادن خواجهٔ مخصوص مهد علیا به خانه امیرکبیر است. امیر این خواجه را به جاسوسی میشناخت و در نامه خود به ناصرالدین شاه مینویسد: «... در باب خواجه که مقرر فرمودند، این غلام واسطه حاجی مبارک نبودم. معلوم است اختیار کل نوکر، از خود این غلام گرفته تا به هر کس باشد، با قبله عالم است. هر که را بخواهند بیرون نمایند یا نگاه دارند، اختیار امر با سرکار همایون است. در باب آقا جوهر، فدوی از اوّل برخود قبله عالم روحنا فداه معلوم است که نمیخواستم در این شهر صاحب خانه و عیال شوم. بعد به حکم همایون و برای پیشرفت خدمت شما، به این عمل اقدام کردم…»
با این وجود، مضمون برخی نامههای خصوصی رد و بدل شده میان امیر و ناصرالدینشاه و همچنین وفاداری عزتالدوله به امیر پس از عزل او، به خوبی آشکار میکند که علاقه و صمیمیتی خاص بین آنها برقرار شده بود.
حاصل ازدواج عزتالدوله با امیرکبیر دو دختر به نامهای تاجالملوک و همدم الملوک بود که به ترتیب با پسرداییهای خود مظفرالدین میرزا (مظفرالدینشاه بعدی) و مسعود میرزا (ظلالسلطان بعدی) ازدواج نمودند. محمدعلیشاه به این لحاظ نوه مشترک ناصرالدینشاه، امیرکبیر، و عزتالدوله بودهاست.[۲]
پس از عزل امیرکبیر[ویرایش]
پس از عزل امیرکبیر از صدارت و امارت نظام و تبعید او به کاشان، عزتالدوله علیرغم اصرار ناصرالدین شاه و مهد علیا، به همراه امیر به کاشان رفت و در باغ فین کاشان سکنی گزید. در حین اقامت در کاشان، عزتالدوله که از مکر بدخواهان امیر بیمناک بود، لحظهای از او جدا نمیشد. در واقع مقام او به عنوان دختر شاه سابق و یگانه خواهر تنی شاه فعلی، مانع آن میشد که دشمنان، به امیر آسیبی برسانند. رفتار عزتالدوله نسبت به شوهرش بزرگوارانه بود. خوی و منش او هیچ شباهتی به اخلاق مادر و برادرش نداشت. از آغاز تباهی سپر بلای او بود، و تا دم آخر وفادار ماند. آنچنان که در منابع مختلف آوردهاند، برای اجرای نقشه قتل امیرکبیر، عزتالدوله را از او دور ساختند و به نیرنگی او را به حمام فین که در محل اقامت آنها واقع شده بود کشاندند و نقشه خود را اجرا کردند. مشهور است که برای جدا کردن امیر از عزتالدوله، خبر آوردند که پیک شاهی به زودی خبر بازگشت امیر به مقام صدارت را خواهد آورد. امیر در این هنگام برای پوشیدن ردا قصد حمام کرد. عزتالدوله از امیر خواست که پیش از آمدن پیک شاهی و ملاحظه دستخط شاه از او جدا نشود. با این حال امیر اعتنایی نکرد. آنچه پس از این اتفاق افتاد توسط دکتر اعلمالدوله طبیب عزتالدوله چنین نقل شدهاست:
«... چون حاج علی خان با همراهانش به باغ فین رسیدند، علی اکبربیک چاپار دولتی را دیدند که منتظر بیرون آمدن امیر از حمام بود که جواب نامه مهد علیا را به عزتالدوله بگیرد. فراشباشی دست علیاکبر بیک را گرفت، با خود به حمام برد که زن امیر را از آمدن او مطلع نسازد. فراشباشی با مأموران خود وارد حمام گشتند، دیدند خواجه حرمسرا مشغول جمعآوری لباسهای امیر است. اعتمادالسلطنه (حاج علی خان) یکی از آن کسان را بر سر او گماشت که از آنجا بیرون نرود. سپس پشت در دیگر حمام را سنگچین کردند که کسی از آن راه داخل نگردد. وارد صحن شدند. فراشباشی فرمان شاه را ارائه کرد. امیر خواسته بود عزتالدوله را ملاقات کند، یا پیغامی برای او بفرستد، و وصیت بکند. اعتمادالسلطنه اجازه نداده بود. پس امیر دلاک را دستور داد رگهای هر دو بازویش را بزند …»
نظر دیگران در مورد عزتالدوله[ویرایش]
جاستین شیل، وزیر مختار انگلیس (که خود از مجریان نقشه عزل امیر بود) ضمن شرحی ستایش آمیز، راجع به عزتالدوله مینویسد: «... برای اینکه مبادا شوهرش را مسموم کنند، هر چه غذا میآوردند اوّل خودش میخورد. ثبات اراده و خوی استواری که در همه مدت نشان داد، شاید در هیچ زن ایرانی دیده نشده باشد، چه رسد به اینکه افراد فاسد خاندان قاجار که به آن تعلق دارد کسی شنیده باشد..»
واتسون، مورخ انگلیسی مینویسد: «... تا حدی که تاریخ ثبت کرده، هیچ شاهدخت پرورده دربار مسیحی که به درخشندهترین فضایل اخلاقی و زناشویی خو گرفته باشد نیست که بیشتر از عزتالدوله محبت و فداکاری نسبت به شوهر نگونبختش نشان داده باشد.»
پس از قتل امیر[ویرایش]
همسر شیل، وزیر مختار انگلیس، مینویسد: «... شاهزاده خانم بیوه امیر را با همان زنی که از اندرون برای در دام افکندن شوهرش فرستاده بودند، به تهران بازگرداندند… بیدرنگ به حضور عزتالدوله رفتم که مراتب احترام خود را نسبت به کردار ستوده و کم نظیرش ابراز نمایم… او لباس ساده ماتم بر تن داشت.»
کنت دوگبینو نقل کردهاست که عزتالدوله که با خاطری سرگشته از کاشان بازگشت در نخستین دیدارش با شاه «هرچه فحش بود به او داد».
منبع : fa.wikipedia.org
دختر امیرکبیر چرا در تاریخ بدنام شد؟
بازخوانی زندگی امخاقان؛ دختر صدراعظم و همسر و مادر شاه قاجار
دختر امیرکبیر چرا در تاریخ بدنام شد؟
بازخوانی زندگی امخاقان؛ دختر صدراعظم و همسر و مادر شاه قاجار
۱۳ مهر ۱۳۹۵ | ۱۵:۰۲ کد : ۵۶۱۲ وقایع اتفاقیه
بازخوانی زندگی امخاقان؛ دختر صدراعظم و همسر و مادر شاه قاجار
فرزانه ابراهیمزاده
تاریخ ایرانی: عکس ۱۲ سالگی تنها نشانه بهجایمانده از «امخاقان» است؛ زنی که در تاریخ با روایت زندگی نزدیکانش، تصویری بدنام و مخدوش به یادگار گذاشته است؛ دختر بزرگ امیرکبیر و عزتالدوله، نوه مهدعلیا، خواهرزاده ناصرالدین شاه، همسر مظفرالدین شاه، مادر محمدعلی شاه... ردپایی از تاجالملوک فراهانی است که ۱۰ مهر ۱۲۸۷، چند ماه بعد از تبعید فرزندش از ایران در راه رسیدن به او با بیماری درگذشت.در تاریخ ناگفته ایران، زنان زیادی هستند که جز نام، نشانه دیگری از آنها نداریم. زنانی که به دنیا میآمدند تا پشت درهای بسته حرمسراها زندگی کنند و به عقد مردی درآیند و پشت همان درهای بسته بمیرند بدون اینکه کسی حتی نام آنها را بداند اما همه این زنها، این مرز تولد تا مرگ را بدون تأثیرگذاری در روند تاریخ طی نمیکردند. یکی از این زنان تاجالملوک ملقب به امخاقان است؛ زنی که بیتردید وجودش در شکلگیری بخشی از تاریخ معاصر مؤثر بوده است. آنچه او را مشهور میکند، گزارشهایی است که در روزنامههای دوران مشروطه، نوشته و به او نسبتهای غیراخلاقی داده شده است. شاید هیچ زنی به اندازه امخاقان نباشد که به صراحت در روزنامهها متهم به خیانت شده و این نسبت به جایی رسیده بود که محمدعلی شاه را فرزند مظفرالدین شاه ندانسته و او را فرزندی زنازاده میدانند.
با این همه، هیچ روایت مدونی از زندگیاش وجود ندارد و هر چه از او میدانیم به اعتبار وابستگان به اوست. میدانیم که او دختر امیرکبیر و عزتالدوله، خواهر ناصرالدین شاه، بوده و از سمت مادری، نوه مهدعلیا، یکی از قدرتمندترین زنان تاریخ معاصر، بوده است. مادرش، عزتالدوله هم زنی جسور بوده و بسیاری از کسانی که با او دیدار کردند، معتقد بودند زنی بیپروا با زبانی بسیار تند بوده که حتی شاه نیز از آن در امان نمانده بود. او زنی است که از شاهزادهای که ولیعهد رسمی است، طلاق میگیرد و فرزندانش را که یکی از آنها، ولیعهد بعدی است از پدر میگیرد و بار دیگر ازدواج میکند. اینها نشانههایی هستند که نشان میدهند امخاقان، زنی حرمنشین و مستوره نبوده و اگرچه تلاشی برای اینکه پا جای پای مهدعلیا بگذارد، ندارد اما بخشهایی از اخلاقهای او را به میراث میبرد که رسانههای دوران مشروطه جسارت میکنند تا به او بدترین تهمتها را بزنند؛ اما این تنها جرم او نبود که نخواسته بود با فرزند قاتل پدرش زندگی کند. همچنین مادر شاهی بودن که مخالف خواست عمومی مردم برای حکومت مشروطه بود نیز دلیل بیشتری برای تهمتهایی است که نام امخاقان را با خود همراه کرد. او همچنین نقطه تداوم سلطنت قاجاریه بعد از مشروطه بود و این نکتهای است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
زندگی امخاقان هیچگاه درست روایت نشده است و همه چیز درست مانند پازلی چند هزار تکه کنار هم قرار میگیرند. این نوشته نیز چهلتکهای است از بخشهایی از زندگی امخاقان به روایت زندگی دیگران.
دختر اتابکنخستین قطعه پازل زندگی امخاقان با تولد او در خانه اتابک اعظم، میرزاتقیخان امیرکبیر پیدا میشود. او نخستین فرزند مشترک امیرکبیر و عزتالدوله، خواهر ناصرالدین شاه قاجار، است. ناصرالدین شاه که در سفر میان تبریز تا تهران مرید امیرنظام میشود، در نخستین حکمی که پس از تاجگذاری میدهد، میرزاتقیخان فراهانی را با لقب اتابکاعظم به عنوان صدراعظم منصوب میکند. او همچنین برای به دست آوردن بیشتر دل این صدراعظم جدی و کاربلد، هم لقب امیرکبیر به او داد و هم تنها خواهر تنیاش را به عقدش درآورد. این ازدواج که در سال اول سلطنت ناصرالدین شاه رخ داد، نخستین بخش از زندگی امخاقان را شکل میدهد. در نامهای که امیرکبیر به ناصرالدین شاه میفرستد، خبر تولد نوزاد دختری را به او اعلام میکند؛ دختری که به نظر میرسد بسیار سخت به دنیا آمده و مادر را آنطور که امیر نوشته، زحمت زیادی داده است: «قربان خاکپای همایون مبارکت شوم. دستخط همایون زیارت شد. احوال این غلام را استفسار فرموده بودید از تصدق سر سرکار همایون٬ خوب و مشغول دعاگویی هستم. ملکزاده دیشب بعد از زحمت زیاد و بیخواب ماندن همه٬ یک نفر کنیز برای خانهزادی قبله عالم روحنا فداه زاییدند.» این تنها سند تولد دختری است که تا مدتها کسی نمیداند نامش چیست و حتی در چه تاریخی این نامه نگاشته شده است اما قرائن موجود و رابطه امیر با شاه نشان میدهد که باید حدود سال ۱۲۶۵ یا ۱۲۶۶ یعنی اولین سال و شاید هم سال دوم سلطنت ناصرالدین باشد.
باز از خلال نامههای امیرکبیر است که متوجه میشویم این دختر هنوز شیرخواره است که ملکزاده خانم فرزند دیگری را باردار است؛ فرزندی که هرچند امیر آرزو میکند غلام خانزاد شاه شود اما دختر دیگری میشود که بعدها نامش به عنوان همدمالملوک ثبت میشود.
تاجالملوک هنوز به سن سه سالگی نرسیده بود که بر اثر اختلاف میان پدر و مادربزرگش، این مهدعلیا، مادربزرگش است که پیروز شده و حکم عزل و تبعید امیرکبیر را از ناصرالدین شاه میگیرد. در روایتهایی که از تبعید امیرکبیر ثبت شده، اشاره مستقیمی به دخترانش نشده است اما میدانیم که عزتالدوله، شوهر را رها نکرد تا به تنهایی به کاشان برود. ناصرالدین شاه از او میخواهد که با دو دخترش در تهران بماند و او میگوید که حاضر نیست همسرش را تنها بگذارد تا هر بلایی میخواهند سرش بیاورند. این نکتهای است که لیدی شیل، همسر سفیر انگلستان نیز در خاطراتش به آن اشاره میکند و معتقد است: «موقعی که تصمیم به تبعید او به کاشان گرفته میشود، همسرش - خواهر شاه - عزتالدوله که زن جوانی هجدهساله بود، با وجود ممانعت برادر و مادرش تصمیم گرفت شوهر خود را تا تبعیدگاه همراهی کند و این جز نشاندهنده علائق زن و شوهری در میان ایرانیان نبوده است. همین نکتهای است که نشان میدهد تاجالملوک و همدمالملوک که بین یک تا سه ساله بودند، همراه آن دو به کاشان میروند. نام این دو دختر در حکمی که ناصرالدین شاه برای حفاظت از امیر و عزتالدوله و همراهانشان به کاشان میدهد هم نیامده است اما در جایی از این حکم به همراهی طبیب همراه این کاروان اشاره میشود که از وجود کودکان در آن حکایت دارد.
منبع : tarikhirani.ir