مهدی
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟
فلق به چه معناست را از این سایت دریافت کنید.
فلق
معنی فلق - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید
فلق
/falaq/
مترادف فلق: بامداد، پگاه، سپیده دم، سحر، شفق، صبح، صبحگاه، صبحگاهان، فجر، شکافتگی، شامگاه، لیلبرابر پارسی: سپیده دمفارسی به انگلیسی
twilight, morning, morning twilight
فرهنگ اسم ها
اسم: فلق (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: falagh) (فارسی: فلق) (انگلیسی: falagh) معنی: سپیده صبح، فجر، نام سوره ای در قرآن کریم برچسب ها: اسم، اسم با ف، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنیلغت نامه دهخدا
فلق. [ ف َ ]( ع اِ ) شکاف دهن. ( منتهی الارب ). شکاف. ج ، فلوق : ضربه علی فلق رأسه ؛ یعنی بر مفرق و وسط سر او زد. ( اقرب الموارد ). || بلا و سختی. رجوع به فِلْق شود. || ( مص ) شکافتن چیزی را. ( منتهی الارب ). شکافتن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( از اقرب الموارد ). || برکندن پشم از پوست چون گنده بدبوی گردد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فلق. [ ف ِ ] ( ع اِ ) بلا و سختی. ( منتهی الارب ). داهیه. ( اقرب الموارد ). || کار شگفت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شکاف دهان. ( منتهی الارب ). || چوب و شاخ که آن را دونیم نمایند جهت کمان ، پس هر نیمه اش فلق باشد. || کمانی که از نیمه شاخ و چوب سازند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فلق. [ ف َ ل َ ] ( ع اِ ) هرچه شکافته شود، از روشنی بامداد یا سپیدی آخر شب که سرخی آفتاب است. || تمامه آفرینش. || زمین پست میان دو پشته. ج ، فلقان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جای فراخ. ( منتهی الارب ). || زمین مطمئن میان دو پشته ، و گفته اند فضاءبین دو ریگ. ( اقرب الموارد ). || کنده زندان که بر پای زندانی نهند. || شیر که در تگ قدح باقی ماند. || شیر ترش شده و پاره پاره گردیده. || شکاف کوه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شکاف هر چیزی. ج ، فلوق. ( منتهی الارب ). رجوع به فَلْق و فِلْق شود. || سپیده دم. ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). صبح. ( اقرب الموارد ) : از رواح تا صباح و از فلق تا غسق بر سر کوی دوست معتکف و مجاور بودی. ( سندبادنامه ). از وقت لمعه فلق تا وقت مسقط شفق با طلایع مرگ به بازی درآمدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). از مطلع فلق تا مقطع شفق به حدود اسیاف خدود اصناف آن جمع می شکافتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
فلق. [ ف َ ل َ ] ( اِخ ) نام سوره صدوسیزدهم قرآن کریم که با آیه «قل اعوذ برب الفلق » آغاز شود و یکی از معوذتین است. ( یادداشت مؤلف ). پیش از سوره الناس و بعد از سوره اخلاص.
فلق. [ ف ُ ل َ ] ( ع اِ ) بلا و سختی. ( منتهی الارب ). گویند: جاء بعلق فلق. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
صدور سیزدهمین سوره قر آن مکیه تعداد آیات ۵ .
صبح، سپیده دم، شکاف، شکاف کوه، زمین پست بین دوپشته، ونیزبه معنی همه خلق، همه خلق عالم
( اسم ) ۱ - شکاف کوه ۲ - زمین واقع بین دو پشته ۳ - سپیده دم .
بلا و سختی
فرهنگ معین
(فَ لْ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) شکافتن ، شکاف دادن . ۲ - (اِ. ) شکاف .
(فَ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - سپیده دم . ۲ - زمین پستِ بین دو پشته . ۳ - شکاف کوه .
فرهنگ عمید
۱. سپیدۀ صبح.
۲. صد وسیزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه، قُل ٲعوذُ.
واژه نامه بختیاریکا
( فِلِق ) برآمده؛ برجسته مثل دِندُو فِلِق یعنی دندون بزرگدانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی فَلَقِ: سپیده دم (کلمه فلق - به فتحه اول و سکون دوم - به معنای شکافتن و جدا کردن است ، و این کلمه در صورتی که با دو فتحه باشد صفت مشبههای به معنای مفعول خواهد بود ، یعنی شکافته شده . غالبا این کلمه بر هنگام صبح اطلاق میشود ، و فلق یعنی آن لحظهای که نور گریبا...تکرار در قرآن: ۴(بار)
(بر وزن فرس) شکافتن. «فَلَقَ الشَّیْءَ فَلْقاً: شَقَّهُ». فالق:شکافنده انفلاق شکافته شدن . دریا بشکافت و هر قسمتش مانند کوه بزرگی گردید. . خدا شکافنده دانه و هسته است. . شکافنده صبح است و شب را وقت آرامش قرار داده است. . فلق (بر وزن فرس) اسم مصدر است به معنی شکافته شده طبرسی آن را شکاف وسیع گفته، در قاموس و اقرب چند معنی از قبیل صبح، دره، شکاف گفته و نیز گفتهاند: «اَلْخَلْقُ کُلُّهُ». مخلوق را از آن فلق گویند که خداوند آنها را همانطور که در «فطر» گفته شد با شکافتن و شکفتن به وجود آورده است. به نظر نگارنده مراد از «فلق» در آیه همه خلق است نه صبح گرچه آن نیز از مصادیق فلق است یعنی: بگو پناه میبرم به پروردگار خلق از شر آنچه خلق کرده دو آیه از حیث عموم با هم مساوی اند ناگفته نماند همه مخلوق دارای جنبه خیر و شر اند اتومبیل دارای خیر است که شخص را به مقصد میرساند و دارای شر است که در اثر سقوط هم خودش از بین میرود و هم شخص را از بین میبرد. پول دارای خیر است که شخص را به هدف میرساند و دارای شر است که شاید برای گرفتن و بردن آن شخص را بکشند، نفت دارای خیر است که منزل را گرم میکند و دارای شر است که شاید منزل را در اثر غفلت به آتش بکشد و بسوزاند. بدین حساب همه اشیاء دارای دو جنبه خیر و شراند و آیه مبین آن است که باید از شر همه مخلوقات به خدا پناه برد و خیر آنها را از خدا خواست و چون جز خدا کسی نمیتواند شرور مخلوقات را از انسان برگرداند و منافع آنها را به وی روی آور کند لذا باید به خدا پناه برد که آفریننده آنهاست و زمام همه به دست اوست «ازمه الامور طراً بیده». غاسق که به معنی هجوم کننده در پنهانی است ظاهراً از حیث عموم مساوی با «ماخَلَق» است زیرا شرور مخلوقات پنهانی و بی خبر و ناگهان به انسان هجوم میکنند چنانکه در «غسق» گذشت. و اگر مراد از «اَلنَّفاثات»نیروهای دمنده و از «العقد» مواد اولیه باشد این آیه نیز در ردیف آیات ماقبل است مثلا خاک، آب، املاح، کربن هوا هر یک بسته و گره خورده مخصوصی اند نیروهای مخصوص به آنها دمیده و قسمتی از آنها را کنده و در اثر تخلیط شیمیائی یک سیب یا میوه دیگر یا انسان و غیره به وجود میآید پس مواد اولیه که خزائن خدایند در اثر دمیدن آن نیروها به چیزهای دیگر مبدل میشوند و چون این دمیدن و دمیده شدن شری نیز در بردارند لذا از شر آنها به خدا پناه میبریم. واللَّهالعالم. رجو شود به «نفث».
wikialkb: ریشه_فلق
دانشنامه عمومی
سوره فلق در مکه نازل شده و دارای ۵ آیه است.
منبع : abadis.ir
جستوجوی فلق
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید.
جستوجوی بیشتر جستوجو در متن
شکافتگی
واژگان مترادف و متضاد
انشقاق، روزن، شکاف، فلق
sunglow
sunglow
دیکشنری انگلیسی به فارسی
sunglow، فلق وشفق خورشید
خروسخوان
واژگان مترادف و متضاد
سحرگاه، بامداد، پگاه، سحر، سپیدهدم، فجر، فلق
سحر
واژگان مترادف و متضاد
بامدادان، پگاه، سپیدهدم، شبگیر، شفق، فلق ≠ غروب
شامگاه
واژگان مترادف و متضاد
شام، شامگاهان، شب، فلق، لیل ≠ صبحگاه
شفق
واژگان مترادف و متضاد
بام، بامداد، سپیدهدم، سحر، فلق ≠ شام
صبح
واژگان مترادف و متضاد
بامداد، پگاه، سپیدهدم، صباح، صبحدم، فجر، فلق ≠ شام
صبحگاه
واژگان مترادف و متضاد
بامداد، بامدادان، سحر، سپیدهدم، صبحگاهان، فجر، فلق ≠ شامگاه
شام
واژگان مترادف و متضاد
۱. شامگاه، شب، عشا، فلق، لیل ۲. غذایشب ≠ بامداد
فجر
واژگان مترادف و متضاد
بامداد، پگاه، سپیدهدم، سحر، صباح، صبح، طلوع، غدا، غدات، فلق
لیل
واژگان مترادف و متضاد
۱. شام، شامگاهان، شامگاه، شب، فلق ۲. تاریک ≠ یوم
فلوق
لغتنامه دهخدا
فلوق . [ ف ُ ](ع اِ) ج ِ فَلق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
چهارقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] ‹چارقل› ča(ā)hārqol چهار سورۀ قرآن که با کلمۀ قل شروع میشود و عبارت است از: اخلاص، فلق، ناس، و کافرون.
سپیده
واژگان مترادف و متضاد
بامدادان، سپیدهدم، سحر، سپیدهدمان، سحرگاهان، سفیده، شفق، طلیعه، فجر ≠ غروب، فلق
سپیدهدم
واژگان مترادف و متضاد
بامداد، بامدادان، سپیدهدمان، پگاه، سپیدهدمان، سحر، سحرگاه، شفق، صبح، طلوع، فجر، فلق ≠ غروب
نمایش ۴۱ مورد دیگر در متن
تنها برای کاربران ویژه
منبع : vajehyab.com