آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید نگارش هشتم



مهدی

بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟

آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید نگارش هشتم را از این سایت دریافت کنید.

انشا درباره آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید صفحه 42 نگارش هشتم

در این مطلب از سایت برای شما دوستان عزیز انشا آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید صفحه 42 کتاب نگارش پایه هشتم را تهیه و منتشر کرده ایمنام انشا : آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینیدانشا صفحه 42 نگارش هشتمیکی از موضوع های زیر را انتخاب کنید و با توجه به آموزه های این درس ( خوب و دقیق دیدن ) درباره آن بنویسید.

خانه » مطالب درسی » انشا درباره آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید صفحه 42 نگارش هشتم

انشا درباره آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید صفحه 42 نگارش هشتم

admin مطالب درسی 0

4.3/5 - (43 امتیاز)

در این مطلب از سایت برای شما دوستان عزیز انشا آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید صفحه 42 کتاب نگارش پایه هشتم را تهیه و منتشر کرده ایم

نام انشا : آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید

انشا صفحه 42 نگارش هشتم

یکی از موضوع های زیر را انتخاب کنید و با توجه به آموزه های این درس ( خوب و دقیق دیدن ) درباره آن بنویسید.

انشای پیشنهادی آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید ارسالی دوستمون نیلا : انشا در مورد آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید با عجله در حالی که به غر غر های مادرم گوش میدهم بند کفش هایم را می بندم، همسایه طبقه بالا از پله ها می گذرد. سرم را بالا می آورم و سلام می کنم و او حال پدرم را می پرسد. بعد به محوطه بیرون آپارتمان می رسم و بچه های دیگر را می بینم که دو تایی و چندتایی و بعضی ها با پدر و مادرشان به مدرسه می روند

وارد خیابان می شوم و بعد از چند دقیقه پیاده روی به ایستگاه اتوبوس می رسم. دوستم در آنجا منتظر من است. اتوبوس اول اصلا جا برای سوار شدن ندارد اما در اتوبوس بعدی سوار می شویم. یک نفر از مسافران نان سنگک خریده و بویش در اتوبوس پیچیده است.

زنی دست دختر خردسالش را گرفته و دخترک در حال خوردن شیر کاکائو با کیک است. به ایستگاه نزدیک مدرسه می رسیم. پیاده می شویم و به سمت مدرسه می رویم. دو بقالی در مسیر ایستگاه تا مدرسه قرار دارند.

مغازه دار اول، جعبه های زیادی را از مغازه خارج کرده و در حال جارو زدن است. مغازه دار دوم هم با کمک شاگردش در حال خارج کردن بار از کامیون یک شرکت است. نزدیک مدرسه، پر از ماشین ها و موتورهای والدین بچه هاست. تا به مدرسه می رسیم، زنگ به صدا در می آید و من و دوستم در صف می ایستیم.

انشا شماره یک :مقدمه انشا آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید :  روز پنج شنبه بود در هفته ی آینده اش و چند روز تعطیلی پشت سر هم پیش رویمان بود. با خوشحالی از مدرسه بیرون آمدم و در حالی که کیفم را روی زمین می‌کشیدم، یاد حرف مادر افتادم. مادر بارها به من گفته بود که نباید کیفم را روی زمین بکشم. کمی آن را بالاتر آورده و روی کولم انداختم. سنگینی دفتر و کتاب‌ها، شانه‌ام را خسته می‌کرد و ترجیح می‌دادم دوباره کیف را روی زمین بکشم.بدنه انشا : جلوتر از من مادری دست دختر بچه ی کوچکش را گرفته و آرام آرام راه می ‌رفتند. دخترک به خاطر چیزی گریه می‌کرد و مادر دلداری ‌اش می‌داد. کنجکاو بودم که به چه علتی گریه می‌کند، اما از میان گریه و صدای کودکانه‌اش، قادر به شنیدن علت گریه نبودم.

از آن‌ها گذشتم و جلوتر گروهی از بچه‌ها را دیدم که در محلی تجمع کرده بودند. دلم می خواست به جمع آن ها بپیوندم، اما همه‌شان با من غریبه بودند و جسارت نزدیک شدن را در خودم نیافتم. از این جمع هم گذشتم.

در مسیر رسیدن به خانه، بستنی فروشی را دیدم که برای فروش بستنی‌هایش فریاد می‌کشید و طعم‌های آن‌ها را به زبان می‌آورد. کلمات وسوسه برانگیزی بودند، اما مادر مرا از این کار منع کرده بود. چند نفری جلو رفته و چند بستنی از او خریدند. بستنی‌های یخی بستنی فروش به سرعت فروخته می‌شدند و من هم در دل دل خریدن یکی از آن‌ها بودم. اما صورت مادر مقابل چشمانم بود و نمی‌خواستم کاری کنم که از من رنجیده شود.

باز پیش رفتم و بستنی فروش و بستنی‌هایش را به فراموشی سپردم. موتور سواری در پیاده رو به خلاف جهت من پیش می‌آمد و در همین حین چراغ می‌زد. سریع به کناری رفتم و او با سرعت از کنار من عبور کرد. کسی داد زد و به موتورسوار اعتراض کرد. او هم با بوقی گوش‌خراش جوابش را داد.

نتیجه این انشا : از کنار سوپرمارکت، قصابی و … رد شدم و به نزدیکی خانه رسیدم. چند گربه در کوچه در حال نزاع دسته جمعی بودند. بچه گربه ای آن طرف‌تر بی پناه مانده بود. نمی‌دانم مادرش در دعوا نقش داشت یا بچه گربه را آن‌جا رها کرده بود. دلم برای بچه گربه سوخت. نزدیک رفتم و از زمین بلندش کردم. کمی نوازشش کردم و در فکر این بودم که او را با خود به خانه ببریم یا نه؛ که مادرش از میان جمعیت گربه‌ها به سمتم جهید. از ترس، بچه گربه را رها کردم و به سمت خانه دویدمانشا شماره دو : انشا آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینیدمقدمه: مثل همیشه با سختی فراوان صبح زود برای رفتن مدرسه از خواب بیدار شدم و بعد از گذراندن کار های هر روز (شستن دست و صورت ,مسواک و خوردن صبحانه ) مشغول پوشیدن لباس فرم شدم از خانه بیرون رفتمبدنه: وقتی وارد کوچه شدم دوستان و هم سن و سال های خود را دیدم که به سمت مدرسه می رفتند . نانوایی سر کوچه را دیدم که با جنب و جوش زیاد در حال پختن نان و تحویل آن به به مشتری ها بود

اقای محمدی صاحب سوپر مارکت کوچه مان را دیدم که در مغازه را می خواست باز کند و اجناس خود را به بیرون سوپر مارکت می چید و خود را آماده ی روبه رویی با مشتری ها می کرد کمی جلو تر که رفتم پیرمرد سالخورده ای را دیدم که با یک نان در دست خود و یک شانه تخم مرغ به سمت خانه می رفت و یک لبخند زیبا بر لبانش بود . در سمت من دو مرد که با لباس ورزشی در حال دویدن و ورزش صبحگاهی بودن را دیدم خیلی سریعتر از همیشه به مدرسه رسیدم

نتیجه: در حالی که آن روز با دقت فراوان اطراف خود را دیدم و آن راه کسل کننده سر صبح خانه تا مدرسه بسیار برایم جالب و دیدنی بود بر خلاف بقیه روز هاانشا شماره سه : انشا درباره آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینیدمقدمه: با نام خداوند یکتا انشای خود را شروع میکنم فاصله ی مدرسه ی ما از خانه خیلی زیاد نیست ولی آنقدر هست که اگر بخواهم این مسیر را با پای پیاده بروم به چیز های زیادی برخورد میکنم.بدنه: به عنوان مثال سر صبح بقال ها و مغازه دار های سحر خیز را میبینم که در حال جارو کردن اطراف مغازه ی خود هستند و بعضی از وسایل و مواد غذایی را کنار در مغازه میگذارند تا نظر مشتری را جلب کنند تا از این طریق روزی حلال کسب کنند و خرج زن و بچه ی خود را بدهند. راننده های تاکسی را می بینم که به نوبت دانش آموزان و دانشجو ها را سوار کرده و به مقصدشان می رسانند. مادرانی را می بینم که در صف نانوایی هستند و برای خانه نان تهیه می کنند و خیلی چیز های دیگه.
برای دیدن کل مطلب کلیک کنید

منبع مطلب : darskade.ir

انشا آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید صفحه 42 نگارش هشتم

انشا آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید صفحه 42 نگارش هشتم را از این سایت دریافت کنید.

انشا آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید صفحه 42 نگارش هشتم

دسته بندی : نکس لود مطالب سایت

رز

ن والا منم نتونستم استفاده کنم از این مطلب

ماریا

یعنی ما الکی دانلود کردیم????????????????

یگانه

خوب نبود و کمالبته پقدمه خوبی داشت

atena

این الان تیترش نوشته مسیر خانه تا مدرسه ولی متنش برای مسابقه فوتبال چراع؟؟؟

خزان

اصلا قابل استفاده نبود.به هر حال ممنون:)

انشا صفحه ۴۲ کتاب نگارش پایه هشتم توصیف دیده ها آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید مقدمه نتیجه درباره درمورد با موضوع خوب و دقیق دیدن از سایت نکس لود دریافت کنید.

انشا آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید

مقدمه : محیط اطراف ما شامل پدیده ها و ساختمان ها و موجودات بسیاری است که گاهی شاید بی تفاوت از کنار آنها بگذریم.بدنه : از خانه بیرون آمدم. نگاهی به غنچه های کوچک باغچه انداختم. بهار واقعا فصل زیبایی است و عطر گل ها واقعا لذت بخش است.

در حیاط خانه را که باز کردم اول از همه مغازه ای که روبه روی مان است توجهم را جلب کرد و چند بچه که در حال خرید از آن مغازه بودند. به سمت مدرسه حرکت کردم. در راه خانه تا مدرسه پارکی قرار دارد که معمولا پسربچه ها در آن فوتبال بازی می کنند. از پارک که بگذریم درختان سر به فلک کشیده سرو توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کند.

بعد از درختان به یک خیابان میرسی و بعد از آن خیابان مدرسه پیداست.

نتیجه : نمیدانم اینکه مدرسه به خانه ما نزدیک است خوب است یا نه! خوبی آن این است که صبح ها می توانم چنددقیقه بیشتر بخوابم و بدی آن هم این است که از شیطنت ها و بازی های دخترانه راه مدرسه کاسته می شود.

جواب بچه ها در نظرات پایین سایت

پریچهر : نگاهی ب کوچه مان میکنم ک سر و تهش معلوم نیست.

از روی برگ هایی ک روی زمین ریخته راه میرم،صدای خش خش هایشان زیر پاهام احساس خوبی بهم میده.

غر غر کنان ب سر کوچه رسیدم بچه ها ب مدره و بزرگتر ها مشغول رفتن ب سرکار بودند.

بعضی کتاب های درسی دستشان بود و حتی در راه مدرسه نیز مشغول درس خواندن بودند.

واقعا درک نمیکنم چگونه در این سر و صدا و شلوغی میتونند درس بخونند.

با احتیاط از خیابان شلوغی ک سر کوچه مان بود گذر کردم،این مردم انگار کسی دنبالشان کرده ک اینقدر با سرعت میروند خب یکم آرام تر برید چی میشه مگ تهش 10 دقیقه دیر تر میرسید ولی بهتر از اینه ک یهو ی اتفاق تلخ بیوفته و روزی هزار بار با خودتون بگید چرا احتیاط نکردم،با این افکار خودم خندم گرف و با خودم گفتم چقد غر میزنم من امروز ب قول مامان فکر کنم دنده چپ بلند شدم از خواب

ب مدرسه ای ک در دوران راهنمایی در آنجا درس خواندم رسیدم،یادش بخیر چ خاطره هایی داشتیم،دلمان ب شیطنت های کودکی مان خوش بود.

مروز خاطرات گذشته را کنار گذاشتم و ب راهم ادامه دادم .

از کار مبوه فروشی و لوازم تحریر و کلی مغازه دیگه رد شدم.

ب داخل مغازه ای ک نزدیک مدرسه بود رفتم و شیرکاکائو و کیک و ی آدامس خرسی خریدم و راه افتادم

راااستی!ما دوستا عادت داریم همیشه آدامس خرسی میخریم هرکی بیشتر باد کنه برندس.

ب پارک کنار مدرسه میرسم و از کنار بید های مجنون رد میشم و ب آبدارچی مدرسه سلامی میدم و وارد مدرسه میشمنگاهی ب کوچه مان میکنم ک سر و تهش معلوم نیست.

از روی برگ هایی ک روی زمین ریخته راه میرم،صدای خش خش هایشان زیر پاهام احساس خوبی بهم میده.

غر غر کنان ب سر کوچه رسیدم بچه ها ب مدره و بزرگتر ها مشغول رفتن ب سرکار بودند.

بعضی کتاب های درسی دستشان بود و حتی در راه مدرسه نیز مشغول درس خواندن بودند.

واقعا درک نمیکنم چگونه در این سر و صدا و شلوغی میتونند درس بخونند.

با احتیاط از خیابان شلوغی ک سر کوچه مان بود گذر کردم،این مردم انگار کسی دنبالشان کرده ک اینقدر با سرعت میروند خب یکم آرام تر برید چی میشه مگ تهش 10 دقیقه دیر تر میرسید ولی بهتر از اینه ک یهو ی اتفاق تلخ بیوفته و روزی هزار بار با خودتون بگید چرا احتیاط نکردم،با این افکار خودم خندم گرف و با خودم گفتم چقد غر میزنم من امروز ب قول مامان فکر کنم دنده چپ بلند شدم از خواب

ب مدرسه ای ک در دوران راهنمایی در آنجا درس خواندم رسیدم،یادش بخیر چ خاطره هایی داشتیم،دلمان ب شیطنت های کودکی مان خوش بود.

مروز خاطرات گذشته را کنار گذاشتم و ب راهم ادامه دادم .

از کار مبوه فروشی و لوازم تحریر و کلی مغازه دیگه رد شدم.

ب داخل مغازه ای ک نزدیک مدرسه بود رفتم و شیرکاکائو و کیک و ی آدامس خرسی خریدم و راه افتادم

راااستی!ما دوستا عادت داریم همیشه آدامس خرسی میخریم هرکی بیشتر باد کنه برندس.

ب پارک کنار مدرسه میرسم و از کنار بید های مجنون رد میشم و ب آبدارچی مدرسه سلامی میدم و وارد مدرسه میشم

پریچهر : قصد داشتم امروز، به روز و تاریخ فلان، با بیرون گذاشتن پایم از درب خانه تا داخل گذاشتن آن در درب مدرسه، چونان دوربین مداربسته ای هرآنچه را که دیده و شنیده ضبط کنم.

درب آهنین خانه را با ضربه ای بسته و چشمانم را چونان عقابی چابک کردم.

با چیز های عجیبی مواجه میشوم که هیچگاه سعی در توجه بهشان نداشتم،‌ مثلا کی وسط کوچه ما چاه فاضلاب قرار دادند و یا کی خانه ای در خرابه انتهای خیابان ساختند؟

پارک هایی که کودکان واپسین لحظات را بازی کرده و مادرانی که با داد و فریاد سعی در بلند کردن فرزندانشان از آغوش تاب ها دارند.

خیابان پر رفت و آمدی که خط های سفیدش مسیر ما بوده و خیابانی بزرگ و پهن که به پارکی دیگر ختم می شد.

حس می کنم، امروز همه چیز جور دیگر است یا من جور دیگر به همه چیز می نگرم، امروز حتی برگ های ریخته از درختان و یا پیرزن های نشسته بر جدول گوشه کوچه نیز طور دیگر به چشمم می آیند.

خط کشی که پا به آن گذاشته و مرا به مدرسه وصل می کند، درختی بزرگ که مدرسه را در آغوش گرفته و مادرانی که منتظر فرزندانشان در شیفت مقابل هستند.

پایم را در مدرسه گذاشته و نگاهی به صف ها می اندازم، خوب نیست داخل مدرسه را نیز با انداز کنم؟

میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟

بله خیر ناشناس 9 روز قبل -1 مرسی نازنین

برای دیدن کل مطلب کلیک کنید

منبع مطلب : nexload.ir

نظر خود را بنویسید

آخرین مطالب